اثرات “توافق” بر خاورمیانه و ایران
هادی قدسی
امروزه به صورتی آشکار همه می دانند هرج و مرج حاکم بر منطقه خاورمیانه وضعیتی ساختگی است که به همت اسرائیل و انگلستان و رهبری آمریکا از سالیان پیش ساخته و برقرار می باشد. هدف آن هم نه دولت های منطقه، که مردم این ناحیه از جهان می باشد، زیرا انقلاب ایران سلطه گران را از بیداری ملت های منطقه به هراس انداخت. یک پارچگی ملت ایران در جریان انقلاب، با وجود حضور اقوام و مذاهب گوناگون، سلطه گران را برآن داشت تا ملت های منطقه را پاره پاره کنند. البته سابقه کشور ساختن توسط استعمارگران گذشته ای طولانی دارد، اما پیش زمینه و ریشه های این حرکت جدیدغیر انسانی ایجاد بحران، هرج ومرج و خون ریزی در منطقه خاور میانه را می توان در مراحل زیر شناسائی کرد:
۱- نظریه ایجاد خاور میانه بزرگ
– از سال های ۱۹۷۰ میلادی، بر روی نظریه استراتژیک “هلال بحران” در خاور میانه، با هدف کنترل شوروی، لوی و برژنسکی و هانتینگتن تحقیقات زیادی انجام داده اند. پروژه خاورمیانه بزرگ که ژرژبوش اجرایش را با حمله به عراق شروع کرد، ابتدا در سال ۱۹۷۹ میلادی توسط تاریخ شناس برنارد لوی متولد انگلستان، و ملیت آمریکائی- اسرائیلی ارائه شد. هدف اصلیش تکه تکه کردن کشورهای اطراف اسرائیل و تشکیل دولت های مذهبی-قومی کوچک بود تا در حالی که هزینه سلطه بر منطقه کم تروکنترل بر نفت و گازتضمین می گردند، تهدید ها براسرائیل هم از میان برداشته شوند. انقلاب ایران در همان سال، که در یک پارچگی و همبستگی ملت انجام شد و فرصت تجزیه کشور را از سلطه گران گرفت، این پروژه را بی پایه واساس گردانید. اما حامیان پروژه بیکار ننشستند و با فریب صدام حسین جنگ را به ایران تحمیل کردند تا همان طور که صدام اعلام کرده بود، تجزیه را از این کشور شروع کنند. اما پس از هشت سال بی نتیجه ماند. این بار نوبت عراق شد و در ماه مارس ۲۰۰۳، ارتش های کشورهای سلطه گر، به عراق هم پیمانی که در مدت هشت سال جنگ و تجاوزتشویق و تجهیز نموده بودند حمله کردند و آن را به ویرانه ای تبدیل ساختند. حالا نوبت تجریه این کشور فرارسیده بود. کردها بسیار زود فریب سلطه گران را خوردند و با ایجاد کردستان خودمختار زمینه تجزیه را آماده ساختند، اما شیعه ها و سنی ها زیر بار نرفتند و عراق یک پارچه ماند و رؤیای خاورمیانه بزرگ از عمل باز ماند.
۲- طرح خاور میانه جدید
– نظریه یا نقشه اودن اینون- تقریبا شبیه نظریه “هلال بحران” است که مربوط می شود به ایجاد کشورهای کوچک متخاصم در مناطق عرب نشین. این کارمند وزارت امورخارجه اسرائیل، هم زمان با جنگ اول اسرائیل با لبنان، این نظریه را در پائیز سال ۱۹۸۲ طی مقاله “استراتژی اسرائیل برای سال های ۸۰” در مجله تحقیقات فلسطینی منتشر کرده بود. کندلیزارایس وزیر امور خارجه جرج بوش پسر در تابستان ۲۰۰۶ هنگامی که جنوب لبنان توسط بمباران وسیع اسرائیل به خاک وخون کشیده شده بود، اعلام کرد “آن چه ما در اینجا مشاهده می کنیم، ویرانی لبنان توسط حملات اسرائیل در جهت رشد وتوسعه است – درد زایمانِ – یک خاورمیانه جدید می باشد. آن چه ما (آمریکا) می کنیم، اطمینان خاطر برای به جلو رفتن است تا به گذشته بر نگردیم” (۱).
به این ترتیب وزیر امور خارجه بوش طرح “خاورمیانه جدید” را اعلا کرد. درپی آن، وهنگام اشغال لبنان توسط اسرائیل، این طرح جدید توسط اولمرت نخست وزیر اسرائیل و رایس تکرار شد و اضافه کردند که خاورمیانه جدید از لبنان شروع شده است. با اشغال لبنان توسط ارتش اسرائیل، این اظهارات به معنی یک طرح جامع نظامی برای ایجاد هرج و مرج در منطقه اطلاق می شود. “تخریب برای سازندگی” اولین بار از سوی مایکل لدین مشاور ژرژبوش بر زبان آمد. با این هدف که منطقه خاور میانه را وارد هرج ومرج و بحران کرده تا آمریکا و انگلیس و اسرائیل بتوانند به راحتی آن گونه که منافعشان ایجاب کند، نقشه جدید منطقه را طرح ریزی نمایند. در ماه مارس ۲۰۱۱ ارتش های سلطه گران به لیبی حمله کردند و شیرازه کشور را از هم پاشیدند. این کشور همچنان در هرج ومرج ناشی از آن تجاوزات به سر می برد. در همان زمان، یعنی در ماه مارس ۲۰۱۱ حرکت های مردمی برای احقاق حقوق خود در سوریه به راه افتادند که به سرعت تبدیل به جنبش های مسلحانه شدند و افرادی از خارج به این جنبش های مسلحانه پیوستند. دخالت های سلطه گران به سرعت نمایان شدند و این جنبش ها به جنگ داخلی تبدیل شدند. از همان آغاز اعلام “خاورمیانه جدید” طرح ایجاد گروه های جدید “اسلامی” نظیر داعش در دستور کار آمریکا و اسرائیل قرار می گیرد. این گروه ها برای ایجاد وحشت و هرج ومرج بین مردم درست شده اند و با دولت مردان و حکومت ها کاری ندارند. بیشتر هدفشان مسلمانان می باشد. مثلی در کشورهای عربی بر سر زبان هاست که می گوید: چه موقع داعش به اسرائیل حمله می کند؟ در جواب می گویند، هروقت یهودی ها مسلمان شوند. آن چه که در حال حاضر در منطقه مشاهده می شود ، بی ثباتی اجتماعی و مرگ و خرابی و مهاجرت و تجاوزاست که در صف اول مردم ضعیف و بی دفاع قرار دارند. آن چه مربوط به دولت ها می شود، در سوریه با دخالت های بیگانگان، اکثر مردم ، هرچند با رژیم حاکم موافق نیستند، خود را گرفتار بد و بدتر دیده و با وجود گروه های مختلف مسلح و اشغال بخش عظیمی ازخاک سوریه درمناطق کم جمعیت توسط آن ها، رژیم هم چنان پا برجا در شهرهای پرجمعیت حاکمیت خویش را اعمال می کند. طرح اشغال لبنان با مقاومت حزب الله به شکست انجامید. عراق هم چنان یک کشور یک پارچه است و به نظر نمی رسد که امروزه کسی تجزیه این کشور را جدی تلقی کند. دلیل آن هم از یک سو بیداری مردم منطقه و از دیگر سو، دخالت یک کشور درون منطقه ای، یعنی ایران با پشتیبانی روسیه می باشد.
البته نظریه های دیگری هم برای تسلط کامل بر منطقه ارائه شده اند که شرائط موجود استراتژیکی جهانی اجازه جدی گرفتن آن ها را به سلطه گران نداده اند و به عنوان نمونه می توان از طرح سرهنگ رالف پترز(۲)نام برد. او نقشه جدیدی را برای منطقه در سال ۲۰۰۶ منتشر کرد. هدف این نقشه، تقسیم کردن کشورهای ایران، ترکیه، پاکستان و عربستان سعودی و تبدیل کردن آن ها به کشورهای کوچک قومی و مذهبی می باشد. او این نقشه را طی مقاله ای در “مجله نیروهای مسلح Armed Forces Journal”انتشار داده بود. بنابراین نقشه، کشورهای کوچک تر منطقه نظیر اردن و یمن وسعت یافته و به کشورهای بزرگ تری تبدیل می شوند. به نظر آلن شوئت افسر اطلاعاتی فرانسه، آن چه در این نقشه برای آمریکا اهمیت دارد این است که دو کشور بزرگ تحت کنترل ایجاد می شوند، یکی افغانستان، محلی برای تخلیه نزاع های منطقه ای و دیگری کشوری شیعه در جنوب عراق که دوسوی خلیج فارس را تا تنگه هرمز در بر می گیرد تا تردد در آن برای حمل مواد اولیه به خصوص نفت و گاز از امنیت کامل برخوردار شود. اضافه برآن، اسرائیل شاهد از میان رفتن دشمنان قوی خود می شود.
نمونه های بالا نظرات راست گرایان آمریکائی را نشان می دهند. با دیدی متکبرانه که گوئی مردم منطقه مهره هائی هستند که هرنوع می توان آنان را جا به جا کرد. حکومت های آمریکا هم تا کنون در تلاش برای اجرای این اهداف ساده لوحانه بوده اند. دلیل آن هم روشن است، زیرا در واقع این نظریات با مدد سرمایه داری آمریکائی که در دست صهیونیست ها قرار دارد ارائه شده اند. سلطه گری هدف اصلی آنان است و انسان ها ازدید آنان از کم ترین ارزش و حقوقی برخوردار نیستند. ارتش آمریکا هم برای این هدف برنامه گذاری شده است. در کنار آن اما معدودی نظریه پرداز هستند که معتقدند آمریکا نباید به فکر سلطه گری بر جهان باشد، بلکه باید جهان را در تفاهم مدیریت کند. اما همان طور که نوشته شد، نه سامانه اقتصادی آمریکا و نه ارتش آن کشور با این نقطه نظر این همانی دارند. از میان آنان می توان به نظرات زبیگنیو برژنسکی اشاره کرد.
۳- طرح زبیگنیو برژنسکی
– برژنسکی در ۲۶ آوریل ۲۰۰۶ مقاله ای در هرالد تریبون تحت عنوان “به ایران حمله نکنید” مینویسد: “….درصورت حمله، عکس العمل ایران برمشکلات موجود در عراق و افغانستان خواهد افزود وجنگ با ایران ده سالی به طول خواهد انجامید …..حزب الله جنگ مسلحانه را از سر خواهد گرفت. قیمت نفت می تواند در حد طاقت فرسائی بالا رود….. حرکات تروریستی بر ضد آمریکا افزایش خواهند یافت….. تجربههای ویتنام و عراق نشان دادند که آمریکا باوجود داشتن قدرت زیاد، نمیتواند یک مقاومت ملی را در هم شکند. نپذیرفتن مذاکرات مستقیم با ایران، اختصاص بودجه برای بی ثبات کردن ایران و پخش شایعات فرستادن نیروهای مخصوص به سرزمین ایران، کردار خردمندانه ای نیست. باید مانع شد که ایران صاحب بمب (اتمی) شود، اما بهترین راه، مذاکره و کم کردن تنش می باشد. باید کوشش کرد که خاورمیانه یک منطقه عاری از سلاح هسته ای باشد”.
او در کتاب “صفحه شطرنج بزرگ ” (۳) خود توصیه می کند که آمریکا باید نقش یک داور بین المللی را بازی کند. آمریکا را در مرکز قراردادها وپیمان ها و توافق نامه های بین المللی قرار می دهد که از ورای این قراردادها آمریکا حاکمیت خود را برای جهان ضروری بباوراند. او می نویسد ” به سود آمریکا نیست که خصومت خود را با ایران ادامه دهد، به شرطی که این کشورهم دشمنی با غرب را از خود نشان ندهد”، او یکی از دست آوردهای نزدیکی آمریکا با ایران را “شرکت آمریکا در سرمایه گذاری روی خط لوله ایران-آذربایجان- ترکمنستان می داند. او شرط توان کنترل چین و روسیه را در نزدیکی آمریکا با ایران می داند. او کنترل بر منطقه اوروپا-آسیا (۴) را برای آمریکا حیاتی تلقی می کند. در نتیجه گیری همین کتاب برای به کنترل در آوردن خطر ابر قدرت جدید برای آمریکا، پیشنهاد توافق یا پیمان با کشورهای اوروپا-آسیا را می دهد ومی نویسد “توافقی امنیتی ترانس اورو-آسیائی ای که پیش بینی توسعه پیمان آتلانتیک شمالی را هم در بر گیرد”. هدف نهائی نظریه این است که از ورای توافق نامه ها و پیمان ها بین آمریکا و کشورهای اروپا-آسیا، آمریکا منافع خود را در منطقه تضمین کند و “نقش مثبت آمریکا” به مثابه “تثبیت کننده و داور” جهانی مورد قبول همه قرار گیرد. از سوی دیگرتوصیه می کند که برای تأمین امنیت، آمریکا مبارزه با تروریسم را باید به مثابه یک مقوله سیاسی تلقی کند و در کتاب “انتخاب واقعی”، در سال ۲۰۰۴ می نویسد “آمریکا بی میلی فراوانی برای در نظر گرفتن ابعاد سیاسی تروریسم از خود نشان می دهد وازبازگشت به حل این معضل در بافت سیاسی آن طفره می رود “(۵).
از ورای جملات مختصر بالا به روشنی می توان اختلاف تفکر برژنسکی را با تندروهای جنگ طلب و خشونت گرا دریافت. در هدف تسلط آمریکا بر جهان اما اشتراک نظر دارند. در عمل، آن ها مصمم اند سلطه آمریکا بر جهان را با زور و جنگ و خون ریزی جامه عمل پوشانند، برژنسکی عقیده دارد که این سلطه از سوی جهان به عنوان یک ضرورت پذیرفته شود. چیزی شبیه روابط کنونی آمریکا با اروپا. اما باید دید هدف غائی از تسلط بر جهان چیست؟ چیزی جز “منافع آمریکا” نمی باشد که برژنسکی در طول نوشته هایش در دو کتاب یاد شده، به آن اشاره دارد. حالا باید دید “منافع آمریکا” در عمل به چه معناست؟ به نظر نمی رسد یک معنا بیشتر داشته باشد، وآن انباشته شدن هرچه بیشترسرمایه ها در دستان سرمایهداری جهانی که از جمله حامی صهیونیست ها است، می باشد.
آن چه هم اکنون در سیاست آمریکا مشاهده می شود، رها کردن سیاست های قبلی وشروع به پیاده کردن و اجرای نظریه برژنسکی است. به نظر می رسد که کلید ورود به منطقه اروپا-آسیا، ایران باشد زیرا از یک سو به مسائل و مصائب موجود در منطقه خاورمیانه ربط پیدا می کند و از سوی دیگر در دروازه ورودی ابر قدرت های بالقوه به منطقه خاور میانه قرار دارد. به نظر برژنسکی در کتاب “صفحه شطرنج بزرگ”، موقعیت ژئوپولیتیک ایران می تواند در برنامه های آمریکا خلل ایجاد کند. بنابراین، اصراراوباما ودستگاه دیپلماسی او بر مذاکره با ایران، در حقیقت پی ریزی سیاست آینده آمریکا در جهان می باشد. به همین دلیل خواهان کشیدن پای اروپا و به خصوص چین و روسیه در توافق با ایران بود. به این ترتیب هدف غائی توافق، ایران نیست، به همین دلیل این توافق بدون برقراری رابطه عادی سیاسی بین دو کشورایران و آمریکا صورت می پذیرد. بنابراین، ایران در بهترین حالت و بر فرض حفظ استقلال، جاده صاف کن تمایلات سلطه گرانه آمریکا می شود که طبیعتا در آینده نزدیک به آن، انتخابی جز پذیرش سلطه کامل و از دست دادن استقلال خود را نخواهد داشت.
اثرات توافق بر خاورمیانه
مذاکرات اخیر حین حضور ایران در عراق و سوریه صورت می گرفتند و به توافقی رسیدند که بنابر آن ایران درگام اول تغییرات عمده ای را در فعالیت های هسته ای خود انجام داد، وبرعکس آن در مورد دخالت در سوریه و عراق، هم در اعلام و هم در عمل حضور خود را بیشتر نمود. این امر نشان می دهد که در مذاکرات یا این موارد دخالت داده نشدند که توافق ضمنی آمریکا را می رساند و یا این که این موارد هم جزئی از مذاکرات بوده اند. در هر حال، موافقت یا بی طرفی آمریکا با حضور ایران در این دو کشور را باید جدی تلقی نمود. با رجوع به نظریه برژنسکی در رابطه با مقام والای “داور جهانی” آمریکا، وجود بلوک های بزرگ “هم پیمان” یا هم “توافق” مناسب تر است تا وجود قدرت های کوچک و متنوع، برعکس آن چه که اسرائیل برای منطقه خاورمیانه آرزو دارد. تجربه اتحادیه اروپا که در اصل برای مقابله با سلطه گری آمریکا با همت شارل دوگل رئیس جمهور فرانسه به عمل درآمد، و اکنون به ادعای برژنسکی و مشاهدات روز مره، بدون وجود آمریکا نمی تواند پابرجا بماند، خود گواه این واقعیت است. اتحادیه اروپا با ورود به سامانه بازار جهانی که در دست سرمایه داران صهیونیست است، در مدت کوتاهی استقلال سیاسی خود را با دخالت ابرسرمایه داران در اموراقتصادی وبه تبع آن، سیاسی کشورهای عضو به نام ایجاد “جامعه جهانی” از دست داد.
آن چه اما به خاور میانه مربوط می شود و اکنون شاهد آن هستیم، یک بلوک بندی واقعی می باشد. حضور ایران در کشور های عراق و سوریه به روشنی قابل مشاهده است. به جز در موارد بسیار معدود و محدود، این حضور از سوی آن دوکشور پذیرفته شده است. روابط ایران با حزب الله لبنان هم که اکنون قابلیت تحرک بیشتری نسبت به ارتش لبنان دارد، بر همگان آشکار است و مخالفان لبنانی از چندان قدرتی برخوردار نمی باشند تا این گروه نظامی را در کشور حل نمایند. این واقعیتی است که ابرقدرت ها بعداز چندین سال درگیری ها و صرف هزینه ای زیاد، آن را ظاهرا پذیرفته اند. تنها کاری که آمریکا توانسته است انجام دهد، این است که با کودتای نظامی بر ضد منتخب مردم در مصر، این کشور و عربستان سعودی را با اسرائیل بر ضد این بلوک جدید متحد کرده است. این اتحاد عملا با همکاری نظامی در سرکوب مردم یمن ظهور خود را اعلام نمود. ازاین به بعد آمریکا خواهد توانست مسائل خود با ایران را بدون دخالت مستقیم، از طریق خصومت بالقوه موجود میان این دوبلوک و در صورت لزوم با به فعل درآوردن آن، حل نماید. وازآن مهم تر این که این دو بلوک متخاصم برای حل و فصل مناقشات خود، به طور مستمر باید به آمریکا (داور جهانی) مراجعه نمایند.
اثرات توافق بر ایران
“توافق” ی که هنوز نتیجه نهائی آن ازسوی دوکشور اصلی مذاکره کننده مشخص نشده است، با استقبال سرمایه های بزرگ روبرو شد و هیئت هائی از سرمایه گذاران تا کنون ازایران دیدن کرده اند. درست است که یکی از فرآورده های سرمایه گذاری ایجاد کار و رونق اقتصاد در زندگی قشری که درخدمت آن سرمایه هستند، می باشد. اما ورود این ابرسرمایه ها به کشور را نمی توان با ورود تکنولوژی برابر دانست زیرا سرمایه و تکنولوژی دو مقوله جدا از یکدیگر هستند. این سرمایه ها به اقشار مختلف مردم به عنوان مصرف کننده می نگرند، در غیر این صورت دلیل دیگری برای ورود خود نمی توانند داشته باشند. بنابراین با سرمایه گذاری خارجی نمی توان انتظار “شکوفائی اقتصادی” را داشت و محور اقتصاد کشور همواره مصرفی و وابسته خواهد ماند. به این معنا که خوب و بد وضعیت اقتصادی کشور همواره وابسته به خوب و بدی وضعیت جهانی خواهد ماند. تاثیرات “توافق” از نظر اقتصادی را باید به متخصصین آن ارجاع داد، اما در این جا می توان گفت که قدر مسلم منافع مردم ایران نه تنها بعداز منافع آمریکا، که بعد از منافع دیگر طرف های مذاکرات یعنی چین و اروپا و روسیه قرار خواهند گرفت.
اما قدرت پول به این جا ختم نمی شود. همان طور که دیدیم، ورود اروپا به بازار جهانی، وابستگی سیاسی این اتحادیه را به آمریکا در پی داشته است. دخالت های آمریکا در اوکراین یک مثال زنده می باشد. ژنرال فرانسوی، ژان برنارد پیناتل، متخصص مسائل ژئوپولیتیک در مصاحبه ای در مورد دخالت های آمریکا درراستای سیاست های سلطه گرانه خود در اوکراین می گوید: ” بین سال های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۴، آمریکا صدها میلیون دلار هزینه کرد تا اپوزیسیون نزدیک به غرب را در آن کشور به قدرت برساند. میلیون ها دلار هم از سوی نهادهای خصوصی نظیر بنیاد سوروس و دولت های اروپائی به این کار اختصاص داده شد. این پول ها مستقیما به احزاب سیاسی پرداخت نشدند. بلکه به خصوص از طریق بنیادها و نهادهای غیر دولتی که به اپوزیسیون مشاورت می دادند هزینه می شدند……”(۶). پس از توافق وین، ما شاهد راه پیمائی ها و تظاهرات و متینگ ها و نامه نوشتن وپیام دادن و… به سود توافقی که هنوز کسی از محتوای واقعی آن خبردار نیست، از سوی “اپوزیسیون” داخل نظام و خارج آن بوده و هستیم. این استقبال بی پایه و اساس، خود گواهی برنامه ای از پیش مشخص شده می باشد و نشان می دهد که این “اپوزیسیون” پیشاپیش به استقبال سلطه آمریکا رفته و آرزوی برژنسکی را بدون کم ترین هزینه برآورده است. به این ترتیب، اثر دیگراین توافق بر ایران، بازگشت به مناسبات سیاسی قبل از انقلاب خواهدبود.
از نظر قبولاندن فرهنگ سلطه گری توسط صاحبان سرمایه به فعالان سیاسی و مدنی عمده کشوردر جهت ایجاد امنیت اقتصادی برای سرمایه های خود، و اجرائی کردن “توافق”، کار زیادی در پیش رو ندارند زیرا همان طور که در بالا آمد، این قشر داوطلبانه خود، به استقبال آن رفته است. دلیلش وجود فرهنگ سلطه گری در بینش آنان می باشد که از نظریه و عملکرد ولایت مطلقه فقیه ناشی می شود. از قضای روزگار یکی این است که آمریکا، بنابر نظر برژنسکی به دنبال همین ولایت بر جهان می باشد. خصلت “ولایت پذیری” که از تفکر زور محوری پدید آمده است ایجاب می کند آن که زورش بیشتر باشد، استحقاق ولایتش مشروع تر است. “دوران طلائی امام” از همین بینش ناشی می شود زیرا میدان اعمال زورخمینی بسیار زیاد بود و با یک اشاره هر کاری که اراده می کرد، انجام می داد. آمریکا که ادعای سلطه بر جهان را دارد، چیزی بیش از این نمی خواهد و بیشتر از “دوران طلائی” را بازسازی خواهد کرد زیرا زور بیشتری دارد. لزومی هم ندارد که دست اندرکاران، سانسور را زیاد کنند و سایت ها را ببندند و قلم ها را بشکنند و… زمینه آماده است و عجله سرمایه گذاران خارجی هم برای ورود به ایران ازبابت همین زمینه موجود می باشد. سلطه سرمایه یا در حقیقت سلطه صهیونیزم بر جهان غرب با دردست گرفتن رسانه های عمده در اروپا و آمریکا شروع شد. در ایران هم باید منتظر ظهور رسانه های مقتدرتراز”کیهان”، واز میان رفتن تدریجی اندک رسانه های مستقل باشیم.
از نظر اجتماعی هم همان طور که در بالا آمد، عمل کرد آن در چارچوب بسته ولایت حرکت می کند. به یمن سانسور چهل ساله، جامعه با تقکر استقلال وآزادی که زمینه ساز فرهنگ همبستگی اجتماعی، هم یاری، هم کاری، دوستی، محبت، دمکراسی، راستی، عدالت، دستگیری، میهن دوستی و…. می باشد غریبه است. چنان چه این توافق منجر به سلطه ولایت صهیونیزم بر کشور شود، این غربت، به نام آزادی و دمکراسی با تعاریف جدیدی از آن خصائص جایگزین می گردند که به مراتب خطرناک تر خواهند بود. به این ترتیب دوران شاهنشاهی که مردم ایران برآن انقلاب کردند، به نام اصلاحات بازسازی خواهد شد.
پیروزی تاریخی اوباما در این مذاکرات این است که بدون هزینه جنگ و یا توسط سرمایه (نظیر آن چه در اروپا اتفاق افتاد) توانست بالادستی آمریکا یا سلطه آن را با بهره گیری از نظام استبدادی حاکم، به ایران بقبولاند. نقش نظام استبدادی در این است که هرگاه به قول برژنسکی، آمریکا مجبور می شد برای تحمیل خود در برابر ملت قرار گیرد، شکستش حتمی می بود.
ــــــــــــــــ
۱- Briefing spécial sur le voyage au Moyen-Orient et en Europe de la Secrétaire d’État Condoleezza Rice, Washington, DC. Le 21 juillet
۲- برای آشنائی بیشتر با اندیشه این نظامی سابق آمریکائی، کافی است به این جمله ازاو توجه کنیم، که در سال ۲۰۰۸ طی مقاله ای در(Arm chair General Magazine vol V #2)می نویسد ” بهتر نیست به جای دنبال ازبین بردن اوسامه بن لادن و جریان فرماندهیش، مهندسان هسته ای مرتد(منظورش این است که تحت فرمان آمریکا نباشند- متخصصان ایرانی) را هدف قرار دهیم، این آخری برای امنیت دراز مدت آمریکا می تواند بهتر باشد.
de Zbigniew Brzezinski – 4 mars 2011 Pluriel۳-
۴- منطقه ای شامل ۹۲ کشور با جمعیتی بالغ بر ۴.۶۱۸ میلیون انسان در اروپا و آسیا.
۵- « Le vrai choix », Zbigniew Brzezinski, Ed° Odile Jacob, Paris- mars 2004, صفحه ۵۳
۶- raison-pour-laquelle-les-etats-unis-se-preoccupent-tant-de-lukraine-tout-en-se-foutant-eperdument-des-ukrainiens-par-le-general-jean-bernard-pinatel”>https://www.les-crises.fr/la-veritable-raison-pour-laquelle-les-etats-unis-se-preoccupent-tant-de-lukraine-tout-en-se-foutant-eperdument-des-ukrainiens-par-le-general-jean-bernard-pinatel