جسد غلامرضا منصوری قاضی فراری ایرانی که از طرف حکومت ایران به اتهام فساد اقتصادی تحت پیگرد بود و از طرف فعالان حقوق بشر که مورد ظلم و ازار او قرار گرفته بودند مورد شکایت قضایی قرار داشت جمعه 30 خرداد مقابل هتلی در کشور رومانی پیدا شد.
شیرین عبادی حقوقدان و برنده جایزه نوبل صلح به دنبال انتشار خبر مرگ/قتل این قاضی یادداشتی را در کانال تلگرامیاش منتشر کرده است که متن کامل آن را در زیر میبینید:
شیرین عبادی: به گفته رسانهها جسد قاضی غلامرضا منصوری در رومانی پیدا شده و تنها چیزی که تاکنون عنوان شده این است که او از یک بلندی به پایین پرت شده است.
قضاتی که در بیدادگاههای جمهوری اسلامی مجری اوامر و دستورات امنیتی هستند، لازم است همیشه گوش به فرمان و مطیع اوامر باشند. اگر در این بازی قدرت، آنها در فکر تکروی افتاده یا در دستهبندیهای دعوای قدرت، در طرفی بایستند که قدرت کمتری دارد، معمولا قربانی این دعوا خواهند بود.
قاضی مرتضوی در طرف احمدی نژاد ایستاد و پس از دعواهای داخل حکومت، کنار گذاشته شد. اکبر طبری نیز نزدیک به گروه تحت حمایت صادق لاریجانی بود و پس از کنار گذاشته شدن لاریجانی از مصدر ریاست قوه قضاییه، به عنوان سردسته فساد این دستگاه پایش به دادگاه کشیده شد.
جالب است که همه این افراد، در دادگاههای تحت فرمانشان برای پوشاندن فسادهای مالی همواره تلاش میکردند تا هرچه بیشتر فرمانبردار دستوراتی باشند که در واقع جنایت علیه مردم ایران، آزادی بیان یا روزنامهنگاران و فعالان مدنی بوده است. اما آنها نمی دانند که استبداد روزی خود آنها را هم قربانی خودکامگی خویش خواهد کرد. وگرنه امروز باید در کنار منصوری و طبری ، شخص لاریجانی هم محاکمه میشد و دیروز در کنار مرتضوی، احمدی نژاد به دادگاه میرفت. اما مساله عدالت نیست، مساله دعوا بر سر جیب و قدرت است. و خفه کردن و قطع کردن دست این جیرهخوران بخشی از این داستان.
اما قاضی منصوری نه زرنگی مرتضوی را داشت نه فریبکاری اکبر طبری را. زیرا هر دوی آنها با سری افراشته و وقاحت تمام راهی دادگاه شدند و عدالت را به مسخره گرفتن. چرا؟ چون تهدید کردندکه همه اسرار سران و افراد دارای قدرت را جایی دور از چشم نیروهای امنیتی پنهان کردهاند و در صورت هر اتفاق ناخوشایندی برایشان این اسرار فاش خواهد شد.
این تهدید تا حدی چارهساز بوده است. از آینده که خبر نداریم اما دادگاه طبری نشان میدهد که نفس او از جای گرمی بلند میشود.
اما غلامرضا منصوری ترسید و فرار کرد. و با وجود انتشار نسخه مصاحبهای از خود و بیان چاکری رهبر ، اما همچنان مثل حمید نوری در سوئد، تبدیل به استخوانی لای گلوی جمهوری اسلامی شد. برگرداندنش به داخل، ایران را در خارج از کشور با نیروهای پیگیر و کنشگران حقوق بشر و آزادی بیان و سازمانهای ذیربطشان طرف میکرد. و واگذاشتنش هم باز دردسرساز بود.
پرت شدن از ارتفاع، پایانی برای این بلاتکلیفی جمهوری اسلامی برای ادب کردن مهرههای فراریاش است. حالا پیدا کنیم پرتقال فروش قاتل را!